خیلی سال پیش ، مخابرات کار می کردم ، یه روز صبح که رسیدم اداره ، دیدم دوست صمیمی ام که تازه ازدواج کرده بود ، منتظرم نشسته است . حال و احوال کردیم و گفتم اول صبح اینجا چکار می کنی ؟
گفت : پدرم ، هم از خونه بیرونم کرد هم از مغازه . نه پول دارم و نه کار بلدم .
گفت : هرچی فکر کردم عقلم به جایی نرسید . آمدم تا کاری برام دست و پا کنی .
آن روز برای اولین بار بود که میدیدم یک مرد ، مستاصل خرج و مخارج زندگی اش شده است . بگذریم از آن روز و حال آن روزم .
این روزها در اورهال یک مجتمع صنعتی مشغولم . چند روز پیش دم درِ این مجتمع صنعتی ، قیافه آشنایی را دیدم که سر بزیر ایستاده بود . جلو آمد سلام و احوالپرسی کرد . گفتم فلانی خودتی ؟ گفت آره . گفتم اینجا چکار می کنی ؟ گفت بیکارم ، آقای ... گفته بیا تو این اورهال روزمزد کار کن .
دیگه چیزی ازش نپرسیدم . راهنمایی های لازم و سفارشش را هم کردم .
شب از بانو پرسیدم پسر خاله ات آقا ح این روزها چکار میکنه و ....
گفت نمی دانم فقط می دانم بعد از فوت پدرش با دو تا بچه از خونه پدری رفته و مستاجر است .
شب از سردرد خوابم نمی برد . نمی توانستم این معادله را حل کنم .
اجاره خونه + خرج مدرسه و لباس بچه ها + خرج بانوی خونه +خرج خورد و خوراک + ........ و چندین خرج دیگه در یک طرف معادله
و در طرف دیگه ، روزی 60 یا 70 هزار تومان ، آنهم موقت و روز مزد که یک روز هست و یک روز نیست .
آیا امکان حل این معادله چند مجهولی هست ؟
خدایا چقدر سخت است این روزها .
از پنجره...برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 130