خونه خالی ، خونه غمگین

ساخت وبلاگ

چهارشنبه شب عروسی دخترم برگزار شد .

عمری بود و حوصله‌ای اگر، مینویسم .

دیروز پاتخت بود و شب هم برادر خواهرها خونه'>خونه ما .

امروز ظهر رفتیم خونه مادر و باز دور هم بودیم .

الان یه ساعتی هست اومدیم. فکر نمیکردم در این حد دلتنگ بشم .

وای که چقدر جای دخترم خالیست . هر لحظه منتظرم از اطاق بیاد بیرون اما .... نیست.

+ نوشته شده در جمعه چهاردهم مهر ۱۴۰۲ ساعت 23:46 توسط  | 

از پنجره...
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 11:54