یک سال دگر رفت .

ساخت وبلاگ

این بخش را حذف کردم (پیامکهای تبریک ) .

بجاش چند جمله مینویسم .

۱ - شب که می‌خواستیم بریم خونه دخترم، لیلا یعنی همسرم دنبال کادویی که برای من خریده بود می‌گشت و آخرش هم پیدا نکرد. میگفت یک بافت برات خریده بودم . البته یه تیشرت ورزشی هم برا باشگاه خریده بود که همونو آورد برا کادو .

۲- دخترم یعتی آقا دامادمون یه کاپشن گرم برای زمستون خریده بود .

۳- پسرم فقط تبریک گفت و یک بوسی هم کرد .

۴- دیگه مادر هم پول میخواست بده که قبول نکردم . میگفت ننه من نتونستم چیزی برات بگیرم و من درآغوشش گرفتم و گفتم وجود تو بهترین هدیه است برای من و کل خانواده. وجود مادر باعث میشه برادر وخواهرا حداقل هفته‌ای یکبار دور هم جمع بشن و لیلا خیلی این دورهمی را دوست دارد . پنجشنبه حالش خوب نبود وقتی شنید خونه ننه جون جمع هستند زنگ زد به من که بیا منو زودتر ببر . گفتم حالت خوب نیست استراحت کن گفت اگه شده سینه‌خیز من باید برم .

و دیگر اینکه زن بابای لیلا گذاشته رفته که توضیحش نیاز به یک پست مفصل دارد .

همین

+ نوشته شده در یکشنبه سی ام مهر ۱۴۰۲ ساعت 23:33 توسط  | 

از پنجره...
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 10:21