از پنجره

ساخت وبلاگ

دلم نمیاد خداحافظی کنم .

امیدوارم بشه باز بیام ، بنویسم و بیشتر سر بزنم .

دوستان خوبی که هستند و عزیزانی که دیگه نیستند عمه خانم ، مریم خانم امیدوارم هر کجا هستید دلتون شاد و تنتون سالم باشه .

روزگارتون خوش .

فعلا از پنجره...

ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 2 تاريخ : جمعه 31 فروردين 1403 ساعت: 14:24

امروز صبح .مادر گفت اون دو تا کوزه ترشی یخ میزنه. ببر بزار سوئیت.راه باز کردم . اما برف هم برفای قدیم . وقتی از خواب پا می‌شدیم حداقل تا زانو برف بود .به این مقدار هم شکر + نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 10:6 توسط  |  از پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 4 تاريخ : شنبه 5 اسفند 1402 ساعت: 4:06

https://www.aparat.com/v/G1fVHتو که پهلوون بازی میدونی پهلوون کیه؟پهلوون برای یتیم پدره, برا وامونده عصاست,برا درمونده دسته, برا مظلوم حقه, برا ظالم مرگه برا هر چی نامردیه ترسپهلوون ن اهل چاپو چوپه ن اهل بادو بروتپهلوون اونیه که سینش سنگو بشکافه و دلش مثله ی شیشه با ی تقه ترک بردارهپهلوون با خاکیاش خاکیه با بامعرفتاش قاتیپهلوون اهل صفاست مرد وفاست گره گشاستهمه اینا رو شنیدی؟حالا...پهلوونی که عاشق نباشه پهلوون نیست ....خره + نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 22:19 توسط  |  از پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 4 تاريخ : شنبه 5 اسفند 1402 ساعت: 4:06

کتاب جادوی زمین اثر دوست وبلاگی عزیز خانم ابراهیمی را خریدم. از سایت فرا کتاب .

کتابی پر از حکایت‌های زیبا و پندآموز که باید جرعه جرعه نوشید . دستمریزاد میگم به خانم ابراهیمی عزیز.

واما بی صبرانه منتطر چاپ کتاب رفیق عزیز دیگری هستم که قولش را داده .

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 22:50 توسط  | 

از پنجره...
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 6 تاريخ : شنبه 5 اسفند 1402 ساعت: 4:06

۱) یه روز دخترم گفت : بابا فردا صبح مصاحبه استخدامي دارم ، با من میایی ؟ گفتم آره .صبح راه افتادیم به سمت محل مورد نظر .(قبل عروسی) .دخترم به اختیار خودش . در حال حاضر یعنی تا امروز هم پوشش چادری دارد و هم مانتویی . بیشتر ، مکانهای رسمی چادر می‌پوشد ، مثلا مراسم رسمی مهمانی‌ها یا دانشگاه . کلاسشون فقط ایشان چادری بود . اینم بگم مذهبی است اما برای خودش .مثلا یکی از بهترين دوستاش از دوران مدرسه تا به امروز از خانواده غیر مذهبی هست که با حجاب میانه‌ای ندارند با این توضیح که دختر بسیار پاکدامنی است .چه خوب بود آدما با هرگرایش فکری میتونستند همدیگه را دوست داشته باشند و از هم بدشون نیاد .قرار شد بریم مصاحبه .دخترم با همون لباس معمولی و ساده بدون چادر راه آفتاب . من تعجب کردم اما چیزی نگفتم . میدونستم چرا با این پوشش راه افتاد برای مصاحبه استخدامي.رفتیم و مصاحبه انجام شد ، آنجایی که استخدامی داشت فقط یک نفر از این رشته نیاز داشت و فقطم با مصاحبه میخواست نیرو بگیره .موقع برگشت از آسانسور که اومدیم بیرون با دختری چادری بسیار محبجه ای روبرو شدیم . دخترم لبخندی زد و باهم سلام و علیکی کردند .گفت بابا ، این اصلا این تیپی نیست . این اصلا چادر که نمیتونه ، دانشگاه پسری نبود که باهش نبوده باشه و ...یه روزم گفت بابا حدس بزن چه کسی را استخدام کردند .گفتم اون دختره ، گفت آره ، از کجا فهمیدی ؟ گفتم از تیپ مصاحبه کننده ها و پوشش دختره اون دختر خانم ریا کرد و دخترم نه . حتی برخلاف رویه رفتار کرد . نتیجه خوب نبود .مورد ۲) و ۳) صادق بوقی و ثقفی دیگه کهنه شدند ۴) اون آقایی بود که قبلا تعریف کردم باشگاه حالش خراب شده بود . این مورد هم ازوست . قبلا گفتم که چند ماهی است باشگاه صبح زود میرم . افراد خ از پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 7 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1402 ساعت: 16:25

دست نوشته‌های دخترم . سرگذر . موسسه خادمین علی ع 6104-3378-1123-5256 یوسف و زلیخا ماساژور تورج شعبانخانی صادق بوقی رضا ثقفی خانه یار ریایی اجباری . چه کسی استخدام شد ؟ عکس کودکی ام . از پنجره...
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 3:24

بنابر گفته جناب یونگ این ناخودآگاه ماست که ما را هدایت می‌کند . از پنجره...
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 18 تاريخ : جمعه 3 آذر 1402 ساعت: 14:43

این بخش را حذف کردم (پیامکهای تبریک ) .بجاش چند جمله مینویسم .۱ - شب که می‌خواستیم بریم خونه دخترم، لیلا یعنی همسرم دنبال کادویی که برای من خریده بود می‌گشت و آخرش هم پیدا نکرد. میگفت یک بافت برات خریده بودم . البته یه تیشرت ورزشی هم برا باشگاه خریده بود که همونو آورد برا کادو .۲- دخترم یعتی آقا دامادمون یه کاپشن گرم برای زمستون خریده بود .۳- پسرم فقط تبریک گفت و یک بوسی هم کرد .۴- دیگه مادر هم پول میخواست بده که قبول نکردم . میگفت ننه من نتونستم چیزی برات بگیرم و من درآغوشش گرفتم و گفتم وجود تو بهترین هدیه است برای من و کل خانواده. وجود مادر باعث میشه برادر وخواهرا حداقل هفته‌ای یکبار دور هم جمع بشن و لیلا خیلی این دورهمی را دوست دارد . پنجشنبه حالش خوب نبود وقتی شنید خونه ننه جون جمع هستند زنگ زد به من که بیا منو زودتر ببر . گفتم حالت خوب نیست استراحت کن گفت اگه شده سینه‌خیز من باید برم .و دیگر اینکه زن بابای لیلا گذاشته رفته که توضیحش نیاز به یک پست مفصل دارد .همین + نوشته شده در یکشنبه سی ام مهر ۱۴۰۲ ساعت 23:33 توسط  |  از پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 10:21

چهارشنبه شب عروسی دخترم برگزار شد .عمری بود و حوصله‌ای اگر، مینویسم .دیروز پاتخت بود و شب هم برادر خواهرها خونه'>خونه ما .امروز ظهر رفتیم خونه مادر و باز دور هم بودیم .الان یه ساعتی هست اومدیم. فکر نمیکردم در این حد دلتنگ بشم .وای که چقدر جای دخترم خالیست . هر لحظه منتظرم از اطاق بیاد بیرون اما .... نیست. + نوشته شده در جمعه چهاردهم مهر ۱۴۰۲ ساعت 23:46 توسط  |  از پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 11:54

چه خبر است ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!

سر زدم به وبلاگ دوستان .

سه عزیز حذف کرده‌اند .

خب چرا ؟

و دوست دیگری که نیست ، جواب نداد و نگرانم

و اکنون بنده خدا هم که .....

+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم مهر ۱۴۰۲ ساعت 23:39 توسط  | 

از پنجره...
ما را در سایت از پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dorehgarde بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 11:54